رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...
رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...

ای کاش

 

 

 

ای کاش میشد یه گوشه نوشت... 

    

      خدایا امشب خیلی خسته ام فردا بیدارم نکن...

استرس

 

 

 

 

وای از استرس دارم میمیرم اصلا حاضرم بمیرم نه اینکه اینهمه استرس رو تحمل کنم و جون بکنم. دلم آشوبه و رنگ از رخم پریده و نتونستم 4 قاشق بیشتر غذا بخورم. نفسم در نمیاد کاش اصلا قطع بشه و خلاص بشم از این همه تنهایی و استرس. به جز خدا پناهی ندارم اما من آدمم و به یک همراه نیاز شدیدی دارم که من در کنارش به آرامش برسم و خلاص بشم از این عذاب دق مرگ کننده. تو کتابی خوندم قانون دنیاس که آدم خوبا تاوان بدیاشونو همینجا باید پس بدن تا اون دنیا به پاداشهای کارهای خوبشون برسن و بخاطر این گناها اونجا عذاب نکشن. یعنی من باید بهترین آدم روی کره خاکی باشم که اینقدر در عذابم. اینجوریم که همه صبرمم داره زائل میشه و بدتر تو منجلاب فرو میرم. خدایا به چه زبونی بگم دیگه نمیتونم.کی، کی میخای به دادم برسی. به قرآن صبرم تموم شده. وجود یک آدم باعث شده به اندازه تمام آدمای روی زمین استرس داشته باشم کاری ازم برنمیاد. این از همش بدتره. خوشبحاله اونایکه در کنار 1 آدم خوب هستن . یا حداقل شرایط استرس زا ندارن یا کمتر دارن.آه، نفسم در نمیاد و تو گلوم حس بغض وحشتناکی دارم و نمیتونم اشک بریزم. اومدم بنویسم شاید کمی از استرسم کم بشه اما هر کاری میکنم نمیتونم به خودم مسلط بشم. نمیتونم خودمو کنترل کنم. هیچی به مغزم نمیرسه فقط میخام اینجا نباشم. میخام فردا نشه. میخام نباشم. آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی خدایااااااااااا به دادم برس. در این مواقع قرآن میخونم تا فقط آروم بشم  اما الان از بس حالم افتضاحتر و غیر قابل تحملتر از همیشه اس این کارم نمیتونم بکنم. فردا همین امروزه. انگار خودم جلو خودم دارم جون میدم اما کاری از دستم بر نمیاد.هیچوقت بر نیومده. الان بدتر شده. بدتر. توان خودمو ندارم...

13به دررررررررررررررر

سلام زندگی 

  

 

 

 

امروز 13 به دره و من از دیشب حس دلتنگی و یا شاید استرس دارم. استرس ورود به سال جدید که با تموم شدت تعطیلات رسمیت پیدا میکنه. از بس هر سال  مثل هم بوده و تکرار و تکرار و تکرار........ که میترسم بازم تکرار بشه روزگار تلخ. بااینکه میخام امسال بهترین سال زندگیم بشه اما باز واهمه دارم. از نشدن ها...خدایا کمکم کن. نمیدونم واقعاً نمیدونم کی این درهای بسته باز میشه! ایشالله همه چی درست میشه. مگه نه خدا؟ 

 

راستی 13 کجایی؟ 

 

*صبح بخیر زندگی* 

 

پ.ن: الان که خوندم دیدم اول غور زدم بعد صبح بخیر گفتم

روزهای هفتم و هشتم 93

 

 

 

  سلام عزیزم 

 

روز هفتم با آرامش تقریبی سپری شد .مهمون ومهمون بازی نوروز. نمیدونم اگه این نوروز نبود و مواقعی که یکی میمیره ،این اقوام و آشنایان در کجا به یاد هم میفتادن!!!  البته شبش با دوستی محترم به شدت بر سر موارد نامشخص و مبهمی از طرف اون بصورت دورادور گیس و گیس کشی بود و متاسفانه تا روز هشتم هم ادامه پیدا کرد و نهایتاً به سکوتی 2 طرفه منجر شد(البته قبل از سکوتم از بس حرص خوردم و بازم حرص خوردم که داشتم سکته میزدم و بشدت به قلب بیچاره ظلم کردم که داشت غزل خداحافظی رو میخوند)  و صد البته که حق با خانم مهربان رخساره جان بود نه دوست محترم. اما من ذاتاً و قلباً با بحث و جدل اون هم از نوع بیفایده و بی نتیجه اش مخالفم .فقط باعث دل سیاهی بین طرفین میشه و بس وگرنه ما که از یه لحظه بعد هم خبر نداریم ... بخاطر همینم دلم نمیخاد کسی ازم رنجیده خاطر بشه اونم وقتی نیستم که از دلش دربیارم کدورت و خشم رو. 

هر چند که من همیشه منبع خوبی و لطافت و مهربانیم اما گاهی بشدت یک شیر درنده از بی انصافی ها و بی منطقی ها و به کوچه علی چپ زدنها به خشم میام و میخام که تک تک موهای طرفو بکنم... اما باز به چند تا پیامک شستشو مانند اکتفا میکنم هر چند که آتش دل نمیخوابه.... 

 

تو چیکار کردی؟ تو اهل بحث و کش دادن مسائلی؟ به نظر که خونسرد و خوابالو میای! وگرنه... 

 

*شب بخیر آشنای دیریافته ام*

روز پنجم و ششم 93

  سلام عزیزم 

 

*روز 5 خوب و شبم خوب بود و شلوغ (هرچند هر روز یک نفر میاد و زخمی میزنه و به جز لبخند بهش و قلب کوچیکش کاری از دستم برنمیاد) *

*روز6 شلوغ . خوب*  

اما هنوز نیستی.تبریک نگفتی. دیشب خوابتو دیدم هنوز ازم دوری. هنوز خبر نداری منتظرتم. اما من منتظرم تا همیشه که هستم. هر روز به عشقت اینجا مینویسم و تو میخونی. اما اعتراف میکنم که عاشق نیستم. شاید یک روز شدم. امروز چه کارایی کردی؟با کی حرف زدی؟به کی نگاه؟با کی نجوا؟  

یادم رفت بگم تحت هر شرایطی و با تمام حرف و حدیثا ، با تموم زخم زبونا، با تمام سکوت همیشگیم و با قلب بزرگم امسال رو بهترین سال زندگیم میکنم. حتی اگه آخرین روز یا ماه یا سال باشه.  

*روزت بخیر آشنای دیریافته ام*

روز اول تا چهارم 93

 

 سلام عزیزم

 

*روز اول خوب ، شبشم خوب

روز دوم بد ، شبش افتضاح

روز سوم  متعادل، شب خوب

روز چهارم  خوب، شب خوب *

 

مختصر و مفید . دوست ندارم از دردام چیزی ثبت کنم چون ازشون کم نمیشه. یه بار که نوشتم  یعنی دفتر خاطرات نوشتم ،هر چند وقت یه بار که میخوندمش و به قسمتهای غم انگیزش که میرسیدم خودم واسه خودم اشک میریختم .اشک که میگم اشکککککککککککک...بود، ها، 

 حالا تو کجایی؟این روزای اولو تو چیکار کردی؟به من فکر میکنی؟ من همیشه به یادتم.  

 

شب بخیر آشنای دیریافته ام*

یادگاری از 1 دوست

 

 

دریای basqueدر شهر
بیلبائو اسپانیا 

پ.ن: دوست راه دورم ازت ممنونم.البته عکس دوستمو حذف کردم واسه این یه ذره تصویر کوچیک شده.

خدایا چرا ساکتی؟!

 

  

خدایا 

مگه دنیا رو نیافریدی تا بنده هاتو امتحان کنی؟ 

 

نیگا کن خیلیا دارن تقلب میکنن... 

بعضیا خیلی راحت دل میشکونن... 

 

بعضیا به گریه کردن ما میخندن.... 

یه عده خیلی راحت دروغ میگن... 

 

بعضیا خواب بقیه رو میگیرن ولی خودشون راحت میخوابن... 

بعضیا با حرفاشون اشک آدما رو در میارن...  

خدایا پس چرا ساکتی؟؟؟؟؟

هواشو داشته باش

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net 

 

عشق یعنی 

وقتی حتی از دستش ناراحتی هم هواشو داشته باشی 

انتظار...

 

 

زندگی انگار 

تمام صبرش را بخشیده است به من! 

هر چه صبوری می کنم او با  بی صبری تمام 

هول میزند 

برای ضربه بعد...! 

کمی خستگی درکن، لعنتی... 

خیالت راحت...! 

خستگی من 

به این زودی ها در نمی شود...

هنوز هستم...

هنوز هستم اما ... 

 

 
چند وقت زدم به بیخیالی ، خنده ، ... تا زخم زبونا یادم بره اما واقعاً نمیشه ،واقعیت  این نیست، واقعیت اینه که خودم برای خودم اضافه ام چه برسه به بقیه. راه رو بلد نیستم و راهبری هم ندارم. هنوز هستم که ای کاش نبودم، کاش به این دنیا پا نمیذاشتم که جز استرس برای من ثمری نداشت. دنیایی که هر نفس از این می ترسی که یکی از عزیزانت رو از دست بدی و تنهاتر بشی، دنیایی که 1دوست خوب، ا هم کلام و هم نفس خوب نداری. همه خودخواه شدن و فقط به دنبال نفع شخصی خودشون هستن ... میترسم از هر هدف جدیدی از شکست میترسم. وقتی 1 شکست اساسی در سن 18 سالگی تمام بنیاد زندگیمو در برگرفت منظورم شکست در انتخاب آینده و هدف هستش نه عشق الکی و مسخره بازی، انگار دیگه هیچ وقت نخواستم از اون روز و از اون سن بزرگتر بشم و پیشرفت کنم. مات شده بودم.مات انتخاب مسیر اشتباه که تا همیشه اشتباه شد و تمام زندگیمو در برگرفت که الان از داغ تقدیر به غلط رفتم چندین ساله دارم زجرشو میکشم و توی همه چی در جا میزنم.اما سن تقویمیم هر روز و هر روز میره بالا و من این پایینم. هم سن و سالام تا اونجایی که میبینیم چه درست و چه غلط، چه خوشایند و چه ناخوشایند زندگی میکنن و پذیرفتن هر آنچه که هستن اما من نه، سالهاس نتونستم بپذیرم و باور کنم گذشته، جوونیم، فرصتهام از دست رفته. من اما، بزرگ نشدم اما شکست ها بزرگ شدند، زیاد شدند، روح من خسته تر شده و جسمم بی رمق، امیدم بی رنگ. کوچیکتر ها به من رسیدن و من هنوز دارم درجا میزنم. تصور کن  دلت میخواد تندتند بدوی  تا برسی به آرامش، اما وقتی خسته شدی  و به نفس نفس افتادی ، نگاه میکنی میبینی هنوز سر جاتی، بیهوده، بی هدف. انگار به طنابی بلند بسته شدی و نمیذاره تکون بخوری و رها بشی از هر چه که بوده. آرزوی مرگ دارم بااینکه از مرگ می ترسم از تاریکی و تنگی قبر می ترسم اما از تنهایش نه چون همه عمر تنها بودم. کسی حتی یک لحظه نمیتونه لحظات دلتنگی و تنگی و بسته شدن در زندگی از هر جهت و شرایطم رو تحمل کنه و مثل من صبور باشه . هر روز صبر می کنم به امید فردا. فردا شاید معجزه ای بشه. شاید...

بهترین پارک‌های آبی اروپا

بهترین پارک‌های آبی اروپا     

 

پارک سیام، کاستا آدجه، تنریف

پارک آبی تنریف یکی از جذاب‌ترین پارک‌های آبی است. اگر از هیجان لذت می‌برید، پارک آبی در کاستا آدجه بهترین انتخاب برای شما است. جذابیت اصلی این پارک برج آن است که طول آن 28 متر است. شما از بالای آن لیز می‌خورید و پس از آن به آکواریومی زیر آبی منتقل می‌شوید. هیجان‌انگیز است، نه؟

آکوالند، بنیدرم

این پارک اولین پارک آبی ساخته شده در اسپانیا و یکی از بزرگ‌ترین‌های جهان است. با وجود استخرهای موجی عظیم و آبشارهای بزرگ برای همگان جذابیت دارد. اما جذابیت اصلی آن بیگ بنگ است، سرسره‌های آبی که برای تجربه حس سقوط شما طراحی شده است.

آکوالند ال آرنال، ماجرکا

ماجرکا گزینه فوق‌العاده دیگری برای تفریحات آبی است. بهترین و بزرگ‌ترین مکان در آن جزیره آکوالند است که نزدیک به پایتخت پالما است و دسترسی به آن آسان است. یکی از جذاب‌تری قسمت آن سرسره‌ای کاسه شکل است که با فشار آب شما را می‌چرخاند.

پارک آکواتیک کاریب، سالو

یکی از بهترین پارک‌ها آبی در سالو قرار دارد که تجربه خانوادگی فوق‌العاده‌ای است. این پارک برای آن‌هایی که به دنبال آدرنالین می‌گردند، گزینه مناسبی است. در سال 2013 تغییراتی به این پارک دادند، بنابراین اگر قبلا به آن جا رفته‌اید، بهتر است دوباره جذابیت‌های جدید آن را تجربه کنید.

آیاناپا، قبرس

این پارک آبی در بیرون از آیاناپا واقع شده است. این مکان به عنوان بزرگ‌ترین پارک آبی به شیوه یونانی شناخته شده است. ما مطمئن نیستیم که چند پارک به شیوه یونانی در جهان وجود دارد اما این پارک بیشترین جذابیت را برای ما دارد. همان‌طور که حدس زدید، تمام بخش‌های این پارک به شیوه یونانی طراحی شده و اسامی آن‌ها نیز از اسمامی یونانی مثل هراکلس و فائوتون گرفته شده است. اما جذاب‌ترین قسمت آن برای ما آپولو است. هنگامی که از آن بالا سر می‌خورید، دست دوست‌تان را بگیرید، شاید به کمک او احتیاج داشته باشید.

همه چیز درباره نوروز به طور ساده

همه چیز نوروز به طور ساده!     

 

نوروز برای بچه ها است. بچه ها باید در این روزها خوشحال باشند تا خاطره بهار خوب تا آخر سال برایشان بماند. شما پدر و مادرها غیر از لباس عید خریدن، مهمانی و مسافرت رفتن باید با کاری کنید که بیشتر از روزهای دیگر به بچه ها خوش بگذرد. برای این کار باید برای آنها وقت بگذرانید. حالا که در تعطیلات هستید و بیشتر وقت دارید بخشی از وقت روزانه تان را به آن ها اختصاص دهید. برایشان کتاب بخوانید و به آنها از فسلفه سفره هفت سن بگویید.

سیـــن سیــــن

سین سین سلام که می داد سلامتی می آورد.

سین سین سبز بود، ساده بود، ساکت بود، سلامت بود، سرزنده بود. سین سین رفت بیمارستان. سارا در بیمارستان بود. سارا مریض بود.

قلبش اوف بود. حالش بد بود. سین سین به سارا سلام داد.

سارا سلامت شد. سارا سالم شد. سارا از بیمارستان رفت. رفت سر سفره هفت سین، سر سال تحویل.

کلمه جشن از کجا آمد؟

کلمه «جشن » همان «یسَن/ یسنه » اوستایی است که در زبان پهلوی «یزشن » گفته می شد و در اصل به معنی ستایش و نیایش شادمانه است.

روز اول فروردین

«نوروز » به معنی نخستین روز از ماه فروردین است. ایرانیان در قدیم برای هر روز از ماه نامی گذاشته بودند و روز اول بهار یا فروردین، هُرمَزد نام داشت.

سازهای نوروزی

در گذشته های دور رسم این طور بود که در نوروز گروهی نوازنده ساز می نواختند و با آهنگ های شاد آمدن سال نو را تبریک می گفتند. ساز ها انواع مختلفی دارند. اما سازهایی که در این جشن به کار می رفت سازهای سورنای، کرنای، بوق و طبل و دهل بود.

شعری که حاجی فیروز می خواند

حاجی فیروزه سالی یه روزه

همه میدونن من هم می دونم

تو هم می دونی عید نوروزه

سالی یه روزه حاجی فیروزه

سبزه عید

به نشانه رفتن زمستان و آمدن بهار، ایرانیان از قدیم، پیش از شروع نوروز سبزه می کارند و آن را بر سر سفره هفت سین می گذارند. سبزه ها را تا روز سیزدهم نگاه می دارند و بعد از خانه بیرون میبرند و در آب روان می اندازند.

سفره هفت سین

قدیم ها سفره را سفید انتخاب می کردند، اما حالا سفره های رنگین می گذارند و آیینه و شمع و ماهی قرمز و تخم مرغ رنگ کرده و قرآن هم در کنار هفت سین قرار می گیرد. سیب، سبزه ، سنجد، سماق ، سیر ، سرکه و سمنو سر سفره هفت سین نمادی از فراوانی است. اگر به رسم و رسوم مقیدیم سفره را باید تا روز سیزدهم باز نگه داریم.

آینه

آینه سر سفره هفت سین نماد ذهن و فکر است.

سرکه

سرکه نماد صبر است. چون که درست شدن سرکه روزهای زیادی طول می کشد و صبر زیادی می خواهد، سرکه نماد صبر شده است.

قرآن و دیوان حافظ

مردم ایران و خیلی از فارسی زبان ها، قرآن و دیوان حافظ را هم توی سفره هفت سین می گذارند و معتقدند باعث آرامش می شود.

سیر و سلامتی

سیر با آن که بد بو است اما در سفره هفت سین جایگاه ویژه ای دارد . شاید به این خاطر که قدیمی ها معتقد بودند سیر 70 جور مریضی را از بین می برد و نماد سلامت است.

سبزه ، سبزه تازگی

سبزه سفره هفت سین نماد جوانه زدن و نو شدن است.

تخم مرغ رنگی

تخم مرغ که رنگش می کنیم و توی سفره هفت سین می گذاریم نماد زایش است.

سنجد میوه محبت است

وقتی درختِ کُنار به اندازه کافی بزرگ شود، میوه ای خوش بو می دهد. مردم در آن قدیم قدیم ها معتقد بودند که بوی این میوه باعث عشق و علاقه و محبت مردم به یکدیگر می شود. میوه این درخت سنجد نام دارد.

سکه

سکه سر سفره هفت سین نماد برکت است.

ماهی قرمز

ماهی نمادی است برای زنده نگه داشتن سفره هفت سین.

سیب سرخ محبت

سیب سفره هفت سین نماد خیلی چیزهاست، اما از همه مهمتر نماد مهر و محبت و عشق است.

سمنو، شیرینی زندگی

سمنو چون غذایی است مقوی و شیرین نماد شیرینی زندگی است.

سماق سرخ و خورشید

خورشید موقع طلوع کردن رنگ سماق می شود. به همین خاطر در فرهنگ ما، سماق نماد رفتن تاریکی شب و شروع صبح و روشنایی است. شاید به همین دلیل باشد که سماق را سر سفره هفت سین می گذارند.

گندم بکاریم یا جو

در دوران خیلی خیلی قدیم، شاهان ایرانی انواع غله مثل گندم و جو را خیس می کردند تا جوانه بزند مثل همین کاری که ما نزدیک عید می کنیم. هر کدام که بهتر جوانه می زد، آن سال به کشاورزان می گفتند همان غله را بکارند.

خوراکی های عید

تا همین چند وقت پیش که بابا و مامان های ما کوچک بودند یا شاید کمی عقب تر، غذای شب سال تحویل برنج و پلو ماهی بود. خیلی هم غذای مهمی بود، آخه آن موقع ها سالی یکی دو بار بیش تر برنج نمی خوردند. حالا دیگر پلو ماهی اهمیت گذشته را ندارد، اما هنوز هم ما شب عید پلو ماهی می خوریم. آجیل و شیرینی و میوه پذیرایی هم که خیلی می خوریم.

سیزده نوروز

هیچ روزی مانند روز سیزده نوروز نیست که همه فقط به فکر بیرون رفتن باشند. هیچ روزی هم نمی شود این همه آدم را دید که برای تفریح از خانه بیرون آمده باشند. زیر درخت ها پر از آدم است، کنار جو پر از آدم است، گوشه باغ، وسط پارک و حتی پیاده رو هم پر از آدم است.

لباس نو

برای سال نو، همه لباس شان را عوض می کنند. چرا؟ چون فکر می کنند حالا که طبیعت لباس نو به تن کرده، چرا ما نکنیم؟

عید دیدنی

قبلاًها مردم زیاد همدیگر را می دیدند، اما این روزها ندیدن دخترخاله و پسرعمو هم خیلی عادی است تا چه برسد به دخترعموی پدرمان یا پسرخاله مادرمان! در عوض عید که می شود هر کس با هرکس دلخوری دارد، به خانه اش می رود و هر طور هست کدورت ها برطرف می شود.

عید بچه ها

بیش تر رسم ها در سراسر جهان می خواهند بچه ها زودتر بزرگ شوند، اما در جشن عید نوروز که مخصوص ما ایرانی هاست بچه بودن خیلی مهم است و به هیچ کس اندازه بچه ها خوش نمی گذرد.

کارت تبریک

فرستادن کارت تبریک چندان قدیمی نیست و تازه مد شده است، اما کار قشنگی است. خیلی ها هم با اینترنت و ایمیل کارت تبریک می فرستند.

آجیل چهار شنبه سوری

یکی از کارهایی که ما ایرانیان در آخرین سه شنبه یا شب چهار شنبه آخر سال می کنیم تهیه آجیل مشکل گشا است. این آجیل با تشریفات خاصی تهیه می شود و به عنوان نذر بین مردم تقسیم می شود. آجیل شب چهارشنبه سوری شامل پسته، بادام، سنجد، گردو، کشمش، برگه هلو، انجیر و خرما است. البته بعضی ها هم نارگیل ، قیسی ، مویز و نبات به آن اضافه می کنند.

روزی که گذشت20/12/92

 

 

امروزم مثل بقیه روزا با کمی تفاوت. صبح که از خواب بیدار شدم واسه نماز همش به این فکر میکردم دیشب خوابی دیدم و خوابم چی بود، هر چی فکر کردم  چیز واضحی به ذهنم نرسید. بعد از نمازم به دلیل بی هدفی همیشگی بازم خوابیدم تا 9:45. بعدشم که بی صبحونه نشستم پای اینترنت و به سایت همیشگیم و ایمیلهام سری زدم  . عصرم که رفتم خرید و... بازم تکرار... امروزم اتظار به سر نرسید و تموم شد. اما خدا رو شکر که همه سالم هستن و در کنارم.خدایا شکرت. بازم خوبه امروز بیرون رفتم گاهی اوقات 1ماه شده و من خودمو تو چهاردیواری حبس کردم...امیدوارم فردا بهترین روز زندگیم رقم بخوره. 

 

 

اینجام که هنوز هیچکی نیومده نظر بذاره.شاید شلوغ نیست وشاید هنوز وبلاگ مشوشیه مثل خودم.چقدر بده که دوستی نیست...البته خیلیهام حوصله نظر نوشتن ندارن.

خدایا به دادم برس

خدایا به دادم برس  

 

اصلا دلم نمیخواست اینجا از روزگارم حرف بزنم.اما امشب خیلی دلم گرفته.هرچند تازگی نداره و یه عمر دلتنگی همراه لاینفک عمرم شده. خدایا آرزو دارم تو خوابم بیای و بگی چه کار کنم بگی ازم دلگیزی که جواب اشکامو چند ساله نمیدی! من ناشکرت نیستم اما صبرم ته کشیده و بیقراری و تنهایی امونمو بریده . خودت میدونی با تمام وجود فقط منتظر دستای مهربون توام منتظر نگاه خودت نه بنده ات.خدایا نگاهم کن فقط خودت میدونی چند هزار بار اینجوری به درگاهت زجه زدم و التماس کردم .من بنده ام بی طاقتم، بی تابم اما به خدایت قسم زیادم صبوری کردم اما نمیدونم حکمت تو چیه! نمیتونم دیگه صبوری کنم با تمام ایمان به تو، اما دیگه کشش ندارم. گاهی از زجه های خودم، واسه خودم دلم میسوزه. خدایا میشه امشب تو خواب بهم بگی چرا جوابمو نمیدی؟ اگه خطا کردم بگو چیکار کنم ببخشی؟بگو چیکار کنم دریچه نور مهربونیتو به زندگیم بتابونی.اما یواشکی فقط به خودم بگو.میدونی که تو مونس چندین و چند ساله منی.رازدار منی.میدونی عاشقتم پس نگاهم کن و این امتحانو تموم کنم دارم روفوزه میشم. دارم می بازم. کم آوردم. خودت میدونی حرف 1 روز و 1ماه و 1 سال نیست الان چند ساله داری اشکم، زخمای دلم رو میبینی و گاهی شکایت کردم و زود پشیمون شدم دیگه نذار اسم ناشکری رو حرفام بیاد دیگه نذار نمک رو زخمم بپاشن، دیگه تنهام نذار،التماست می کنم خدای من..

چه کسی برای شما برنامه ریزی می کند؟


چه کسی برای شما برنامه ریزی می کند؟ 

 

 

من 1 ساله که با سایت جی 5 آشنا شدم البته قبلا در مجلات راجع بهش خونده بودم اما 1 بار اتفاقی که دنبال جواب سوالی بودم با سایت جی 5 آشنا شدم . من مطالب مفیدی رو در این سایت یاد گرفتم و حتی یک کتاب هم جایزه گرفتم.پیشنهاد میکنم شما هم سری به این سایت بزنید.اوه، همینطوری چه تبلیغی شد.  

 

 

 

جی۵ لاین:ساعت ۷:۳۰ بامداد است. آرش زودتردر محل کار خود حاضر شده، زیرا می خواهد وقت بیشتری داشته باشد تا روی پیشنهادش در موردافزودن دو پست تازه در اداره شان کار کند. او با آقای حسنی، متخصص در امور دولتی، سوار آسانسور می شود. آقای حسنی از او می   پرسد آیا امروز می تواند ساعتی به دیدنش بیاید تا  دربار   ه ی مدارکی که قرار است به کمیته ی فرعی قوه ی مقننه در باب خانه سازی عرضه دارد،با هم مشورتی بکنند؟ آرش در ذهن خود دفتر یادداشتش را ورق می زند و ساعت۱۰:۳۰ با آقای حسنی قرار می گذارد. از آسانسور که بیرون می روند، آرش به سرعت به اتاق تلکس می رود تا ببیند در طول شب از شهرستان تلکسی برای او رسیده است یا نه. در بین راه سری به دوستانش می زند که به اصرار آنان یک فنجان چای می نوشد و در ضمن، درباره ی مصاحبه ی مطبوعاتی دیروز شهردار بحثی در می گیرد. در بازگشت به دفترش، آرش سری به یکی از روسای دوایر میزند و او از آرش می پرسد که آیا می تواند در نصب کامپیوتری که آرش سه سال پیش روی آن کار میکرد، به آنان کمک کند؟ آرش می گوید:” حتما، وقتش که رسید به من تلفن کنید. اما می دانید، یک لحظه صبر کنید، یک چیزی هست که…” وقتی سر انجام به اتاق کارش نزدیک می شود، مشاهده می کند که معاونش با هیجان و اضطراب دست تکان می دهد. رئیس آرش امروز صبح تا به حال سه بار تلفن کرده و او را خواسته است و هم اکنون به شدت انتظارش را می کشد تا بالا برود. هنگامی که آشکار می شود موضوع خیلی فوریت نداشته، آرش از فرصت استفاده کرده تا در باب موضوع دیگری با رئیسش صحبت کند. زمانی که گفت و گو به پایان می رسد، آرش با یک ساعت و نیم تاخیر به اتاق کارش وارد می شود.کار روی پیشنهادی برای دو پست اضافی در دایره می تواند چند دقیقه ی دیگر به تاخیر افتد، برای اینکه به تلفنهایی که به او زده شده باید پاسخ گوید. شروع به تلفن زدن به افرادی می کند که قبلا با او تماس گرفته بودند، اما برخی از آنان دیگر در دفاتر کارشان نیستند، پس پیغام می گذارد و به کلی قرار خود را با آقای حسنی در ساعت ۱۰:۳۰ فراموش می کند. ناچار است قرار دیگری با او برای بعد از ظهر بگذارد. بعد از ناهار تلاش می کند تا به مکتوبات اداری صبح سر و سامانی بدهد. هنوز کارش تمام نشده که آقای کریمی وارد می شود و می پرسد با پروژه ای که قبلا با او صحبت کرده چه می خواهد بکند. در این میان، ناگهان آقای حسنی وارد می شود و آرش می کوشد به پرسش های او پاسخ دهد و در همان حال نگاه جست و جو گرش در میان میز به هم ریخته در پی نوشته و پرونده ای است، آنگاه ناچار است گفت و گویش را با آقای حسنی قطع کند. زیرا معاونش از در وارد می شود تا به وی بگوید باید در جلسه ی مهمی که با مدیریت رئیس سازمان تشکیل می شود، شرکت کند! آرش، حیران و سرگردان مجبور می شود همه چیز را رها کند و به این جلسه برود. او با ذهن و روحیه ای در هم و بر هم در این جلسه شرکت می کند و نمی تواند حضور فعالی داشته باشد. بعد از پایان جلسه به محل کار خود بر می گردد و به تلفنهایی که به او زده شده است، پاسخ می دهد و سر انجام، کار را رها می کند. حدود ساعت ۶ بعدازظهر خسته و بی رمق به خانه باز می گردد بی آنکه بداند واقعا چه کرده است و فرصت تهیه ی پیش نویس طرح پیشنهادی برای دریافت نیروی کار بیشتر در دایره اش را داشته باشد. مشکل اصلی آرش در اینجاست که اجازه می دهد دیگران برای او برنامه ریزی کنند. بی آنکه طرح روشنی برای خود داشته باشد، دائما گرفتار آخرین رخدادی است که توجه او را به خود می خواند و یا جریانی 

 است که آرایشش غنی تر است. نکته: اگر شما برای خود برنامه ریزی نکنید، دیگران برای شما برنامه ریزی خواهند کرد و شما را به این سو و آن سو خواهند کشاند. سعی کنید در خدمت خواسته ها و هدفهای دیگران قرار نگیرید. برای این کار

:هدفهای خود را تعیین کنید و برای رسیدن به این هدفها، مقصدهای کوچکی را اختیار نمایید که شما را به آنها مرتبط سازد. 


- اولویتها را با توجه به اهمیت و فوریت هدفها و مقصدهایتان مشخص کنید. 


 - انرژی خود را ارزیابی کرده و ساعاتی را که می توانید در حد مطلوب کار کنید، تعیین نمایید.
- برنامه ی کار روزانه ی خود را با توجه 

 

 به سه موضوع یادشده یعنی هدفها، اولویتها و ساعات کار مطلوب تنظیم کرده و آن را روی کاغذ بیاورید. 

 

 

 ” پیش اندیشی و برنامه ریزی می تواند دنیای انسان را زیرورو کند و کنترل زندگی او را به دست خودش بسپارد.” کرک نلسون” “ 

 

برگرفته از کتاب : نیم کیلو باش ولی مرد باش!نوشته ی سعید گل محمدی


آخرنوشت: من هنوز نمیدونم چرا این بلاگ اسکای واسه تنطیم یادداشت ها ، تنطیم کننده یا همون فاصله انداز بین خطوط رو نداره! شایدم داره من کشفش نکردم.اگه میدونید لطفا بهم بگید. 

 

 
 
 

 

خدایا نگاهم کن

خدایا نگاهم کن 

 

 

خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت 

 

دری دیگر نمی داند، رهی دیگر نمی گیرد

رخساره گوش کن

رخساره، با توام 

نیرویی از آن توست باور نکردنی و توانایی به کارهایی که تصورشان هم مشکل است.تنها مانع دیوار بلند ذهن توست پس به ناتوان بودن میندیش باور کن که می توانی.