|
نگاهی به اطرافتان بیندازید. هر جا که باشید، هر کاری که میکنید، بایستید و کمی اطرافتان را بررسی کنید. هر چیزی که میبینید: مبلتان، صندلیتان، میز کارتان، یخچالتان، غذایی که میخورید، اتوبوسی که برای رسیدن به محلکار سوار میشوید، … همه اینها یک زمان وجود نداشتند.
اگر کمی به عقب برگردیم، آدمها هم وجود نداشتند. زمین ۴.۵ میلیارد سال است که وجود دارد و آدمهای مدرن حدود ۲۰۰ هزار سال. رشد و پیشرفت شگرف انسان فقط طی ۲۰۰ هزار سال است که اتفاق افتاده است یعنی ۰.۰۰۴ ٪ از وجود زمین.
اینهمه چطور از هیچ ساخته شده است؟ همه اینها مدیون ذهن و قدرت تخیل انسان است. وقتی عقل انسانی روی این سیاره به وجود آمد، همه چیز به سرعت شروع به تغییر کرد و از آن به بعد هر روز رشد کرده و جدیدتر شد.
قدرت ذهن انسان فوقالعاده است. بااینکه تا به امروز انسان بسیار جلو آمده و چیزهای زیادی یاد گرفته است اما هنوز نتوانسته همه رمز و رموز مغز انسان را دریابد. واقعیت تلخ این است که انسانهای زیادی به خودشان زحمت نمیدهند که به مسائل از این دید نگاه کنند؛ بیشتر آدمها قدرتی که در دست دارند را نمیشناسند. قدرت تغییر دادن دنیا.
بااینکه اگر ذهنتان را به آن معطوف کنید، واقعاً میتوانید دنیا را تغییر دهید اما اول باید از کوچک شروع کنید. اول باید چیزهایی که در اطرافتان است را تغییر دهید. بعد میتوانید از آن بیرون بیایید. بهترین جایی که میتوانید از آن شروع کنید، خودتان هستید. اول زندگی که دوست دارید داشته باشید را با همه زیباییاش تجسم کنید.
از پایه شروع کنید: دوست دارید خانهتان چه شکلی باشد؟ آیا آن را تمیز، مرتب و منظم تصور میکنید؟ یا مثل الان ریخته و پاشیده؟ روزتان را چطور تجسم میکنید؟ خوب، در دنیای ایده آلتان ممکن است جایی برای کار نباشد، اما یک برنامه عالی روزانه در محدودهای که الان میتوانید داشته باشید، برای شما چگونه است؟
آیا زود از خواب بیدار میشوید، کمی ورزش میکنید و یک شروع پرانرژی برای روزتان دارید؟ یا اینکه شب به موقع نخوابیدهاید و به همین دلیل در آخرین لحظه با هزار بدبختی از خواب بیدار میشوید؟
برنامه روزانهای که با آن مشکل دارید را عوض کنید، عادتهای بدتان را تغییر دهید، و زندگیتان را تغییر دهید. همه آنها با قدرت ذهن شما امکانپذیر است. رمز کار تمرکز است. دنیا به طریقی نسبتاً ساده کار میکند. به طور کلی چیزی اتفاق میافتد و بر رخ دادن چیزی دیگر تاثیر میگذارد.
تنها راه پیش رفتن این است که تمرکزتان را روی کاری که در دست دارید معطوف کنید چون به همین ترتیب زندگی که میخواهید داشته باشید را خواهید ساخت.
تمام افکارتان باید روی یک جنبه از زندگیتان که میخواهید تغییر دهید متمرکز باشد. روی نحوه تغییر چیزها تمرکز کنید. اگر میخواهید اندامتان را درست کنید، باید تمرکزتان را روی غذاهای سالم، ورزش و زندگی سالم معطوف کنید. تصور کنید اندامی که همیشه دوست داشتید را دارید، بدنی که سلولهای آن با غذاهای سالم و مغذی تشکیل شدهاند، بدنی قوی و متناسب.
اگر میخواهید موسیقیدانی عالی شوید، باید خودتان، ذهنتان و لزوماً زندگیتان را در موسیقی غرق کنید. میخواهید یک نقاش یا مجسمهساز شوید؟ باید همانطور زندگی کنید. هر چیزی یک نقطه شروع دارد. نیازی نیست همه چیز را کند پیش ببرید یا قدمهای کوچک بردارید.
اگر تمرکز کنید میتوانید زندگی یک هنرمند، آرشیتکت، موسیقیدان، سرمایهدار یا آشپز را داشته باشید. فقط باید آن زندگی را در ذهنتان ایجاد کنید. زندگی که آرزو دارید داشته باشید را با نوع موفق زندگی که دوست دارید داشته باشید اشتباه نگیرید. اینکه بخواهید آن کسی شوید که میخواهید ساده است اما اضافه کردن بقیه جزئیات به یک عمر نیاز دارد.
مثلاً یک رقصنده موفق شدن به سالها یا حتی دهها سال تمرین و پشتکار نیاز دارد اما فقط یک رقصنده شدن چیز زیادی طول نمیکشد. فقط کافی است که انتخاب کنید یک رقصنده باشید، سبک زندگی یک رقصنده را انتخاب کرده و همه خوبیها و بدیهای آن زندگی را بپذیرید. بعد باید به بهترین شکل ممکن سعی کنید داخل آن قالب زندگی کنید.
اینکه همیشه و هر لحظه متمرکز زندگی کنید کار سختی است. اما به مرور زمان سادهتر میشود و پیشرفت را در خودتان خواهید دید. اگر روی بهتر کردن خودتان و موقعیتتان تمرکز کنید، مطمئناً پیشرفت خواهید کرد. اما یادتان باشد: هیچ راه میانبری وجود ندارد.
ممکن است ناگهان بخت با شما یار شده و خیلی زود خودتان را در قطار سریعالسیر پیشرفت ببینید اما ممکن است این اتفاق هم نیفتد. مدتی زمان میبرد تا احساس کنید که پیشرفت کردهاید.
اما هر پیشرفتی که دارید، حتی کوچکترین آنها، باز هم پیشرفت به حساب میآید. پس مثبت باشید و تمرکزتان را از دست ندهید. اسیر دامی نشوید که ذهن بسیاری را در مسیر موفقیت، در مسیر زندگی که احساس میکنند برای کامل شدن باید داشته باشند، درگیر کرده است.
منفیگرایی خیلی بیشتر از کمونیسم آرزو بر باد داده است. برای پیشرفت لازم است که مثبت باشید. اگر مثبت باشید و باور داشته باشید که میتوانید به هدفتان برسید، مطمئن باشید که این اتفاق خواهد افتاد. اگر به ذهنتان اجازه دهید که با منفیگرایی مسموم شود، هر کاری هم که بکنید، ناگزیر از شکست خواهید بود.
دنیا از هیچ ساخته شده است. شما هم میتوانید دنیای خودتان را از هیچ بسازید. فقط با استفاده از ذهنی که با آن متولد شدهاید. از غبطه خوردن در افکار منفی که شما را عقب میکشند خودداری کنید.
اگر به دنبال پیشرفت هستید، پس نیاز به تغییر دارید. خودتان باید این تغییر را باشید. بقیه چیزهای غیرضروری که زندگیتان را با آنها پر کردهاید را دور بریزید. همه چیز را ساده کنید. قالبی برای خودتان درست کنید و شروع به پر کردن آن کنید. به خودتان فرصت دهید که روی افکار مثبت تمرکز کنید. روی راهی که دوست دارید اوضاع پیش برود، روی تاثیری که دوست دارید بر جای بگذارید.
این کار را بارها و بارها تکرار کنید و همه افکار منفی را از خودتان دور کنید تا زمانی برسد که به آن افکار مثبت رسیده و آنها را به واقعیت تبدیل کنید. وقتی همه چیز روی غلطک افتاد، نیرویی که با خودتان میآورید راه را برایتان آسانتر خواهد کرد. شما قدرت تغییر دادن دنیا را دارید؛ هیچ بهانهای ندارید که بگویید نمیتوانید خودتان را تغییر دهید.
"چه فکر کنید که میتوانید، چه فکر کنید که نمیتوانید، در هر دو حالت حق با شماست." هنری فورد
شاهین چنگیز خان مغول و مجسمه ی طلایی آن
یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند
.
همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید
.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند
.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت
.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود
.
جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت
.
چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند
.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند
:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست
.
و بر بال دیگرش نوشتند
:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است
تحصیلات از گذشته برای خانم ها بسیار سخت بوده
است زیرا در دوره های مختلف بانوان همیشه در فشار و سختی بوده اند اما در این میان
خانم هایی نیز بوده اند که راه پیشرفت را طی کرده اند. "النا کورنارو"
اولین زنی است که توانست به مدارج عالی تحصیلات دست بیابد.
این خانم که اهل ونیز است در سال 1678
توانست مدرک دکترای فلسفه را زیر نظر برترین استادهای آن دوران کسب کند. این خانم
بیشتر عمر خود را صرف کارهای خیریه و آموزش به کودکان بی سرپرست کرد تا نهایت در
سال 1684 درگذشت.
امروز روز تاریخی واسه من بود آخه یه کاری که 13 سال بود انجام نداده بودم انجام دادم میگن فایده داره اما من که همیشه ازش گریزان بودم.
میخواستم بجای اینجا نوشتن یه عکس پرمعنا بذارم بجای همه حرفام.اما پشیمون شدم. دیشب به این فکرمیکردم که من که همیشه از خاطره نوشتن و داشتن دفتر خاطرات گریزان بودم حالا چه راحت همه رو در این مجاز به اطلاع کل جهان و کهکشان راه شیری و مریخ و ماه و همه و همه میرسونم!! اما وقتی مینویسم انگار یه گره باز میشه.تمام زندگیم پر از امید شده و با تمام وجودم خدا رو حس می کنم، میدونم خیلیها این روزا دنبال آرامش هستن مثل من، هزاران راه رفتم اما ... حالا چندوقته راهشو پیدا کردم.قبلنا میگفتن امیدت به خدا باشه و هر چی خیر ایشالله برات پیش بیاد اعصابم خورد میشد نه اینکه معتقد نباشم نه، اما میگفتم خدا به ما اختیار داده چرا همش این آدما منتظرن تا پیش بیاد اون چیزی که میخان...تو دلم آشفته بازار بود و غوغا و راهو بدجوری گم کرده بودم داشتم با خودم مبارزه میکردم با انچه که از روز اول در نهاد انسان گذاشته شده. من فهمیدم یعنی بهتر بگم با تمام وجود باور کردم دنیا قانونی داره نوشته شده که همیشه به زبون میاوردم اما از ته دل نپذیرفته بودم و ازش فرار میکردم. قانونو زیر پا بذاری آشفته میشی و سردرگم. اینکه همه سایتها و خیلی آدمها از قانون جذب میگن و کائنات...فقط توی یک جمله خلاصه میشه: خدا رو تو قلبت بیار و باور کن از ته دلت که از رگ گردن بهت نزدیکتره و هر روز و هر روز بگو دستمو ول نکنی، بگو امیدم به خودته، بگو رهام نکنی بی تو گم میشم و پژمرده.ته همه حرفای روانشناسا برای قبولاندن همین امیده اما هزار جور میپیچونن.
گاهی دلم تنگ میشه،مثل خیلیا دوس دارم شبا صدای بیغ اس ام اس گوشیم بیاد، دوست دارم همدم و همراهی داشته باشم که من بی اون و اون بی من زندگی نداشته باشیم، دوس دارم گذشته پاک بشه خاک بشه و فقط حال بمونه ، بتونم روزی دست نیازمندتر از خودمو بگیرم و دوس دارم نام نیکی ازم بمونه و باعث آوردن لبخند به دلی باشم، دوس دارم دنیا رو صلح فرابگیره اینقدر هر روز خبر ای بد نشنوم، دوس دارم شادترین لحظه ها رو برای مادرم به ارمغان بیارم، دوس دارم پاک و آروم و با بخشش خدا از این دنیا برم، دوس دارم همه دختر و پسرا هویتشون درست پیدا کنن درست بشناسن و غرق و اسیر بی بندوباری و بی هویتی نشن، مستقل باشن و به عشقشون برسن،از دنیا درست و حسابی لذت ببرن و خیلی آرزوهای دیگه...واسه همه اینا دعا میکنم و به خدا امید دارم که برای من کافیه.