رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...
رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خدایا، کی؟!وقت معجزه اس؟

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نیا به خوابم




میشه دیگه نیای به خوابم؟هنوز چند روز بیشتر نگذشته چقدر زود اومدی؟

واقعا باید هر روز صبح حرفای قشنگت رو به یاد بیارم تا دلتنگی رو برای همیشه تاآخر عمر فراموش کنم...

دیگه نیا به خوابم که هواییم کنی




خواب یوسف دیده ام...

خواب یوسف دیده ام....

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام / بسکه خود را در دل آیینه غمگین دیده ام *

* مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید/ گرگ باران دیده هستم، برف سنگین دیده ام *

*
آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد / حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام؟ *

* 
آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند / یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام 
*

*بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود / ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین( یوسف) دیده ام


*** حمید رضا برقعی ***

دلم گرفته...

دلم گرفته ...

غریبه ام و در این شهر مست تنهایی / به رغم غربت من ، شهره ام به شیدایی **


 غریبه ام و دلم همدلی طلب دارد / در این تراکم غربت عجب تقاضائی! **


 غریبه ام و سلامم جواب می خواهد / سلام بی جواب دلم صحنه ای تماشائی **


 دلم گرفته خدایا تو هم غریب شدی؟ / بیا رفیق دلم شو، زغربتت به درآیی ** 


دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست / اگر چه نیست شعر من اما ، چه بند زیبایی **


 خدای جمله غریبان ، رفیق شبهایم / همین که فکر من هستی چه غم ز تنهائی


*** حسین محمدی***



هیچ شکی نیست 



که ماهرترین دزد دنیا منم


نمیدانی


چقدر دزدکی تو را دیدم و نفهمیدی

خداحافظی


اگر مثل آدم خداحافظی کنی، غصّه می*خوری، اما خیالت راحت است.



امّا، جدایی بدون خداحافظی بد است،

خیلی بد،

یک دیدار ناتمام است،

ذهن ناچار می*شود هِی به عقب برگردد و درست یک ذره مانده به آخر متوقف بشود...

انگار بِروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی ...!

 

توکل و امید

داستان امید


روزی حضرت موسی دندان درد شدیدی گرفت.از خداوند طلب کمک کرد. خدا به او فرمود: فلان گیاه را بخور دندانت خوب می شود. موسی(ع) نیز چنین کرد و دندانش خوب شد . مدتی بعد دندان موسی دوباره درد گرفت موسی از آن گیاه استفاده کرد اما دندان او خوب نشد. علت را از خداوند جویا شد. خداوند فرمود:

آن موقع به ما توکل کردی و دندانت خوََب شد این بار از دارو کمک خواستی و ما را فراموش کردی ، دندانت خوب نشد.



                                                 ***


پ.ن:// من خیلی خیلی زیاد دنبال معنی و مفهوم توکل بودم نه در یک مقطع کوتاه بلکه زمان زیادی به این مطلب فکر می کردم و می پرسیدم و جستجو می کردم اما باز هم به جوابی که قانعم کنه نرسیدم جوابی که یادم بده. تا اینکه به این داستان رسیدم، شاید زیاد شنیده باشم اما خوب نشنیدم یا خوب نخوندم یا خوب ندیدم اما این داستان ... حس توکل، مفهومش، وجودش... یاد گرفتم خود خدا یادم داد همونطور که به هزار راه نشون داد و نفهمیدم. الان معنی امید و توکل رو در قلبم دارم. میدونم الگو و نحوه نداره. باید به دل رجوع کرد نه با یه کلمه خیلی طول میکشه اما باید دنبال کنی تا برسی به سرچشمه که تو قلب همه تعبیه شده ... از همیشه آرومترم نه اینکه همه دنیا و مشکلاتش واسه من حل شده نه، معنی دنیا و مشکلاتش برام فرق کرده. 


خدایا به اندازه قدرت بی نهایتت به اندازه مهربانی بی حدت، شکرگذارتم.//

سکوت کن تا همیشه

اونی که واقعا دوستت داشته باشه


شاید اذیتت هم بکنه

ولی هیچ وقت عذابت نمیده ...

شاید چند روزی هم حالتو نپرسه

ولی همه حواسش پیشه توئه ..

شاید باهات قهر هم بکنه ولی هیچ وقت راحت ازت دل نمیکنه ..

غصه نخور دل من

هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ،

خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت
و خـــوردن هـیـچ چــیـز
مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت .
اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت
دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟
٠·
"
دکتر الهی قمشه ای"

کوچه علی چپ

می خنــدم...

ســــــاده می گیـــرم...
ســــــاده می گــــــذرم...
بلنــــد می خندم و با هــــر ســــازی میرقصم ...
نــه اینکه دل خوشــــــم!
نــه اینکه شــــادم و از هفــــت دولت آزاد!
مدتـــی طولــانی شکســــتم، زمین خــــوردم،سخــــتی دیدم، گــــریه کردم
و حالا ...
برای " زنـــده مـــاندن" خودم را به "کوچه ی علی چپ" زده ام ...!
روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است ... می خنـــــــــــدم که جای زخــم ها را نبینـــــی !

...




// گاهی از یه جایی  باید دیگه نجنگید با زندگی// تموم


تولد

 

 

امروز روز تولدم بود. اگه از ته دل بگم حس خوبی نیست سن تقویمی مثل برق و باد داره میره بالا و من به اون بالا واقعاً نرسیدم 

خدارو بابت همه نعمتهای زیادی که بهم داده شکرگذارم اما از خودم راضی نیستم 

اولین نفری که بهم تبریک گفت خواهر مهربون بود و بعد بقیه اعضای خانواده و دوستان................

تو این روز هم منتظرم تبریک بهم بگن، هم از این روز نگرانم و ناراحت که 1 شماره رفت رو شماره دیگه ... این انصاف نیست من هنوز به اون شماره نرسیدم خیلی فاصله دارم من  جا موندم...  

 

 

                                                                      پ.ن:/ با این وجود به قدرت خدای مهربونم حالم خوبه و قلبم میزنه چون لکه هایی      

                                  که قلبمو اعصابمو متشنج کرده بود پاک میکنم/

هجرت

امکان هجرت تو

تراوش می کند،از خطوط مبهم نگاهت

من پیشتر،دیده بودم

جرقه محال ماندنت را

در سایش دستانمان به رفتنت ایمان دارم،

چون ماهی آزاد به جریان آب

نبودنت،

مرا در سطح بزرگ اشکهایم پر از عطش میکند

چقدر سنگین شده اند شانه هایم!

آخر بعد از تو ترازوی تنهایی ام شده اند...