رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...
رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...

روز پنجم و ششم 93

  سلام عزیزم 

 

*روز 5 خوب و شبم خوب بود و شلوغ (هرچند هر روز یک نفر میاد و زخمی میزنه و به جز لبخند بهش و قلب کوچیکش کاری از دستم برنمیاد) *

*روز6 شلوغ . خوب*  

اما هنوز نیستی.تبریک نگفتی. دیشب خوابتو دیدم هنوز ازم دوری. هنوز خبر نداری منتظرتم. اما من منتظرم تا همیشه که هستم. هر روز به عشقت اینجا مینویسم و تو میخونی. اما اعتراف میکنم که عاشق نیستم. شاید یک روز شدم. امروز چه کارایی کردی؟با کی حرف زدی؟به کی نگاه؟با کی نجوا؟  

یادم رفت بگم تحت هر شرایطی و با تمام حرف و حدیثا ، با تموم زخم زبونا، با تمام سکوت همیشگیم و با قلب بزرگم امسال رو بهترین سال زندگیم میکنم. حتی اگه آخرین روز یا ماه یا سال باشه.  

*روزت بخیر آشنای دیریافته ام*

نظرات 1 + ارسال نظر
النازم چهارشنبه 6 فروردین 1393 ساعت 18:05

رخساره جون یه چیز جالبی اول عید خوندم که بهتره به کار ببندی:
تو عید اگه کسی از شما پرسید چرا شوهر نمیکنی بگو عشق اول و اخرم شوهر تو بودش که اونم پرید رفت...!
اون وقت دیگه تا اخر عمرش از این سوالا نمیپرسه!ههههه

راستش نمیتونم جوابی بدم نمیدونم چرا!از طرفی چندشم میشه اینو بگم! بذار انقدر بگن تا جونشون در بره. آخه کدومشون خوشبخت واقعی شدن که به خودشون اجازه میدن اینارو به هر کسی بگن!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.