من غریب خلوت تنهاییم ، سوزد از غم سینه سوداییم
چشم من بارانی ابر فراق ، داغدار لاله صحراییم
من اسیر بند زندان تنم ، بیقرار این دل شیداییم
آه سرد من نشان درد من ، دردمند نکته داناییم
همچو نیلوفر به بالا سرکشم ، چون زمینی نیستم بالاییم
*****************
ورودتون به وبلاگم رو خوش آمد میگم و منتظر یادگاریهای زیباتون هستم.***********رخساره
ادامه...
خسرو شکیبایی چه خوش گفت که گاهی نباید بخشید کسی را که بارها او را بخشیدید و نفهمید، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد. گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی رفتن را بلد بودی. گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند. گاهی باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد تا بدانند که آدم ها همیشه نمی مانند یک روز در را باز می کنند و برای همیشه می روند.......
من این درسو خوب یاد نگرفتم
خسرو شکیبایی چه خوش گفت که گاهی نباید بخشید کسی را که بارها او را بخشیدید و نفهمید، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد. گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی رفتن را بلد بودی. گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند. گاهی باید به آدم ها از دست دادن را متذکر شد تا بدانند که آدم ها همیشه نمی مانند یک روز در را باز می کنند و برای همیشه می روند.......
lik