رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...
رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...

روزهای هفتم و هشتم 93

 

 

 

  سلام عزیزم 

 

روز هفتم با آرامش تقریبی سپری شد .مهمون ومهمون بازی نوروز. نمیدونم اگه این نوروز نبود و مواقعی که یکی میمیره ،این اقوام و آشنایان در کجا به یاد هم میفتادن!!!  البته شبش با دوستی محترم به شدت بر سر موارد نامشخص و مبهمی از طرف اون بصورت دورادور گیس و گیس کشی بود و متاسفانه تا روز هشتم هم ادامه پیدا کرد و نهایتاً به سکوتی 2 طرفه منجر شد(البته قبل از سکوتم از بس حرص خوردم و بازم حرص خوردم که داشتم سکته میزدم و بشدت به قلب بیچاره ظلم کردم که داشت غزل خداحافظی رو میخوند)  و صد البته که حق با خانم مهربان رخساره جان بود نه دوست محترم. اما من ذاتاً و قلباً با بحث و جدل اون هم از نوع بیفایده و بی نتیجه اش مخالفم .فقط باعث دل سیاهی بین طرفین میشه و بس وگرنه ما که از یه لحظه بعد هم خبر نداریم ... بخاطر همینم دلم نمیخاد کسی ازم رنجیده خاطر بشه اونم وقتی نیستم که از دلش دربیارم کدورت و خشم رو. 

هر چند که من همیشه منبع خوبی و لطافت و مهربانیم اما گاهی بشدت یک شیر درنده از بی انصافی ها و بی منطقی ها و به کوچه علی چپ زدنها به خشم میام و میخام که تک تک موهای طرفو بکنم... اما باز به چند تا پیامک شستشو مانند اکتفا میکنم هر چند که آتش دل نمیخوابه.... 

 

تو چیکار کردی؟ تو اهل بحث و کش دادن مسائلی؟ به نظر که خونسرد و خوابالو میای! وگرنه... 

 

*شب بخیر آشنای دیریافته ام*

نظرات 1 + ارسال نظر
النازم شنبه 9 فروردین 1393 ساعت 20:56


یه وقتایی هم
یا در نهایت و

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.