رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...
رخساره

رخساره

من غریب خلوت تنهاییم...

روزی که گذشت20/12/92

 

 

امروزم مثل بقیه روزا با کمی تفاوت. صبح که از خواب بیدار شدم واسه نماز همش به این فکر میکردم دیشب خوابی دیدم و خوابم چی بود، هر چی فکر کردم  چیز واضحی به ذهنم نرسید. بعد از نمازم به دلیل بی هدفی همیشگی بازم خوابیدم تا 9:45. بعدشم که بی صبحونه نشستم پای اینترنت و به سایت همیشگیم و ایمیلهام سری زدم  . عصرم که رفتم خرید و... بازم تکرار... امروزم اتظار به سر نرسید و تموم شد. اما خدا رو شکر که همه سالم هستن و در کنارم.خدایا شکرت. بازم خوبه امروز بیرون رفتم گاهی اوقات 1ماه شده و من خودمو تو چهاردیواری حبس کردم...امیدوارم فردا بهترین روز زندگیم رقم بخوره. 

 

 

اینجام که هنوز هیچکی نیومده نظر بذاره.شاید شلوغ نیست وشاید هنوز وبلاگ مشوشیه مثل خودم.چقدر بده که دوستی نیست...البته خیلیهام حوصله نظر نوشتن ندارن.

نظرات 1 + ارسال نظر
النازم چهارشنبه 21 اسفند 1392 ساعت 00:23

= نظر
البته خیلیهام حوصله نذار نوشتن ندارن.
املا 19
بیشتر دقت کن دخترم

مرسی از دقت نظرت.اصلاح شد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.