من غریب خلوت تنهاییم ، سوزد از غم سینه سوداییم
چشم من بارانی ابر فراق ، داغدار لاله صحراییم
من اسیر بند زندان تنم ، بیقرار این دل شیداییم
آه سرد من نشان درد من ، دردمند نکته داناییم
همچو نیلوفر به بالا سرکشم ، چون زمینی نیستم بالاییم
*****************
ورودتون به وبلاگم رو خوش آمد میگم و منتظر یادگاریهای زیباتون هستم.***********رخساره
ادامه...
وقتی که تو نیستی
دنیا چیزی کم دارد،
مثل کم داشتنِ یک وزیدن،
یک واژه،
یک ماه.
من فکر میکنم در غیابِ تو…
همۀ خانههای جهان خالی ست،
همۀ پنجرهها بسته است،
اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.
پردههایی که پیدایند
یک جوری شبیه دیوار دیده میشوند